جامی:یار کز ساعد آستین بر زد بهر تاراج عقل و دین برزد
❈۱❈
یار کز ساعد آستین بر زد
بهر تاراج عقل و دین برزد
دست مهرش گرفت جیب دلم
گر چه دامن به قصد کین بر زد
❈۲❈
داغ سودا نهاد بر دل گل
تا به رخ خال عنبرین بر زد
رخنه در قبله نیازم کرد
تا به ابروی ناز چین بر زد
❈۳❈
نیست آن خط که خاتم جم را
مور مشکین سر از نگین بر زد
سوخت عالم چو شعله آهم
علم از جان آتشین بر زد
❈۴❈
نیست بر خاک جامی این لاله
داغ او شعله از زمین بر زد
کامنت ها