جامی:آن کیست که شهری همه دیوانه اویند مفتون شده نرگس مستانه اویند
❈۱❈
آن کیست که شهری همه دیوانه اویند
مفتون شده نرگس مستانه اویند
زان پیش که شمع رخش افروخته گردد
مرغان اولی اجنحه پروانه اویند
❈۲❈
زان دم که به پیمانه لبش چاشنیی ریخت
جانها مگسان لب پیمانه اویند
هر کس که ز عشقش زده دم از مژه خوبان
جاروب کشان در کاشانه اویند
❈۳❈
چشمان منش خانه و من مرده ز غیرت
کین مردمکان بهر چه هم خانه اویند
زلف ار به کفم می ننهد کاش ببخشد
مویی دو سه بگسسته که در شانه اویند
❈۴❈
افسانه جامی مشنو خواجه که خلقی
در خواب اجل رفته ز افسانه اویند
کامنت ها