جامی:چو نی از ناله بیشم قصه هجران فرو ریزد دلم گردد ز غم خون خونم از مژگان فرو ریزد
❈۱❈
چو نی از ناله بیشم قصه هجران فرو ریزد
دلم گردد ز غم خون خونم از مژگان فرو ریزد
ملایک بس که می گریند شبها از فغان من
عجب نبود که چون ابر از فلک باران فرو ریزد
❈۲❈
ز بس دامنکشان بر کشتگان خود گذشت آن گل
اگر دامن فشارد خونش از دامان فرو ریزد
چنان پر شد مرا سینه ز پیکان های آن بدخو
که گر تیغش در او چاک افکند پیکان فرو ریزد
❈۳❈
هجوم عشق او بر جانم از هر سو بدان ماند
که بر خوان گدایی موکب سلطان فرو ریزد
چه زلف است آن که گر بادش بجنباند ز هر حلقه
هزاران دل فرو بارد هزاران جان فرو ریزد
❈۴❈
ز چشم اشک ریزم گر نویسد نکته ای جامی
ز نوک کلک او صد گوهر غلطان فرو ریزد
کامنت ها