جامی:شبم چون دل ز تاب تب بسوزد ز آهم بر فلک کوکب بسوزد
❈۱❈
شبم چون دل ز تاب تب بسوزد
ز آهم بر فلک کوکب بسوزد
چنان از سوز دل شد قالبم گرم
که ترسم جامه از قالب بسوزد
❈۲❈
لبت هست آتشین لعلی که هرگاه
خیال بوسه بندم لب بسوزد
به روز هجر ازان سوزم که باشد
چراغ از بهر آن تا شب بسوزد
❈۳❈
ببر خاکسترم از راهش ای باد
مبادش زان سم مرکب بسوزد
رقیب خام هست از پختگی دور
ز یارب های من یا رب بسوزد
❈۴❈
چو بر جامی شود سوز تو غالب
متاع هستیش اغلب بسوزد
کامنت ها