جامی:خطت فتنه ست و لبها فتنه انگیز دلم زان فتنه خون و دیده خونریز
❈۱❈
خطت فتنه ست و لبها فتنه انگیز
دلم زان فتنه خون و دیده خونریز
دلی آویخته زلفت ز هر موی
که را باشد چنین زلفی دلاویز
❈۲❈
ز شکل قامتت شد کشته خلقی
تو را گر میل قتل ماست برخیز
تو چشمی و بود دود آفت چشم
ز دود آه مشتاقان بپرهیز
❈۳❈
خوشم با محنت عشق تو آری
بود رنج محبت راحت آمیز
الا ای ماه تبریزی که چون خور
نشاید کرد در رویت نظر تیز
❈۴❈
چو مولاناست جامی مست عشقت
تو با رخسار رخشان شمس تبریز
کامنت ها