جامی:رفتی و من ملازم این منزلم هنوز ز آب مژه به کوی تو پا در گلم هنوز
❈۱❈
رفتی و من ملازم این منزلم هنوز
ز آب مژه به کوی تو پا در گلم هنوز
راندی چو برق محمل خود گرم و من چو ابر
در گریه و فغان ز پی محملم هنوز
❈۲❈
بگسست چون زمام شتر رشته حیات
دست از دوال محمل تو نگسلم هنوز
ای گشته دل ز تیغ جفای توام دو نیم
با من دو دل مباش که من یک دلم هنوز
❈۳❈
من مرغ نیم بسملم از شوق تیغ تو
تو تیغ ناکشیده پی بسملم هنوز
فرسود چشم غرقه به خون زیر خاک و من
مستغرق مشاهه قاتلم هنوز
❈۴❈
جامی نهاده چشم به طاق مزار خویش
یعنی به شکل ابروی تو مایلم هنوز
کامنت ها