جامی:دلم که شوق لبت داد شربت اجلش به مهر خط تو شد مهرنامه عملش
❈۱❈
دلم که شوق لبت داد شربت اجلش
به مهر خط تو شد مهرنامه عملش
چه جای طعن دلم را به مستی لب تو
چو داد باده ازین جام ساقی ازلش
❈۲❈
کدام شیفته دل در کمند زلف تو بست
که عقل خنده نزد بر درازی املش
چو سنگ اساس جفا محکم است ازان دل سخت
کجا رسد ز نم چشم عاشقان خللش
❈۳❈
خوشا مرقع صوفی که محتسب هر دم
کشد پیاله ز جیب و صراحی از بغلش
اگر چه در همه عمرش بدل نیافته ام
بس این که یافته ام همچو عمر بی بدلش
❈۴❈
چو راند جامی ازان چشم آهوانه سخن
سرود بزم غزالان مست شد غزلش
کامنت ها