جامی:سر من کاش بودی خاک راهش مگر گشتی لگدکوب سپاهش
❈۱❈
سر من کاش بودی خاک راهش
مگر گشتی لگدکوب سپاهش
به جان دادن اگر کردیم تقصیر
کنون هستیم از جان عذرخواهش
❈۲❈
شبم شد روشن از رویش بدانسان
که روزم تیره از زلف سیاهش
به شکل او هلاک خویش خواهم
رقیبا برشکن طرف کلاهش
❈۳❈
منه بر زاهد ای دل تهمت عشق
که می بینم ازینها بی گناهش
هنوز از باده شب سرگران است
وگرنه چیست خواب چاشتگاهش
❈۴❈
چه شد گر کرد جامی دعوی عشق
دو چشم خون فشان اینک گواهش
کامنت ها