جامی:زان همی ریزم سرشک لاله رنگ خویش را تا ز خون دیگران شویی خدنگ خویش را
❈۱❈
زان همی ریزم سرشک لاله رنگ خویش را
تا ز خون دیگران شویی خدنگ خویش را
می چنین گلبوی و گلرنگ است یا گل پیش تو
شست در آب از خجالت بوی و رنگ خویش را
❈۲❈
می گدازم همچو زر در بوته بس کز آه گرم
می فروزم کلبه تاریک و تنگ خویش را
سیم را در سنگ باشد جا تو چون جا کرده ای
در بر سیمین دل سخت چو سنگ خویش را
❈۳❈
ساختی قدم چو چنگ آن طره از دستم مکش
بهر تاری بینوا مپسند چنگ خویش را
زود رفت و دیر آمد صبر ای دل یاد کن
آن حریف دیر صلح زود جنگ خویش را
❈۴❈
عشق رسوایی ست جامی یا به خوبان دل مده
یا به کلی یک طرف نه نام و ننگ خویش را
کامنت ها