جامی:بر آب می کشد رخت از مشک ناب خط بس طرفه کاتبی که نویسد بر آب خط
❈۱❈
بر آب می کشد رخت از مشک ناب خط
بس طرفه کاتبی که نویسد بر آب خط
در خط شد آفتاب ز روی تو تا کشید
از مشک گرد دایره آفتاب خط
❈۲❈
باشد دهان تنگ تو از هیچ نقطه ای
وان لب به گرد نقطه ز لعل مذاب خط
سینه کنم چو غیر تو بندد به سینه نقش
آری کشند بر ورق ناصواب خط
❈۳❈
چون بوسه ها شمرده دهی، از خراش تیغ
می کش به سینه ام پی ضبط حساب خط
از دل نبرد حرف غمت وعده های وصل
شسته نشد ز لوح به موج سراب خط
❈۴❈
جامی به یاد آن لب و خط خون دیده ریخت
آن دم که دید بر لب جام شراب خط
کامنت ها