جامی:بود عقیق سرشکی که ریزم از غم عشق به چشم اهل محبت نگین خاتم عشق
❈۱❈
بود عقیق سرشکی که ریزم از غم عشق
به چشم اهل محبت نگین خاتم عشق
هنوز صبح وجود از شب عدم طالع
نگشته بود که بودم چو صبح همدم عشق
❈۲❈
مزن ز گریه ما خنده کآب دیده ما
ترشحیست ز باران شوق و شبنم عشق
به ترک عشق خرد جهد می کند اما
به جهد او نشود سست عهد محکم عشق
❈۳❈
سپاه هوش و خرد ناگرفته راه گریز
گمان مبر که شود ملک دل مسلم عشق
دلم که جای ریا بود و زرق شکر خدا
که جلوه گاه بتان شد به یمن مقدم عشق
❈۴❈
همای همت جامی خجسته فر مرغی است
گشاده پر به هوای فضای عالم عشق
کامنت ها