جامی:ای سر عقل از خطت بر خط فرمان عشق گوی دل از طره ات در خم چوگان عشق
❈۱❈
ای سر عقل از خطت بر خط فرمان عشق
گوی دل از طره ات در خم چوگان عشق
منشی هجران نوشت بهر هلاکم نشان
مهر زد از داغ دل صاحب دیوان عشق
❈۲❈
رفت به هر وادیی از مژه ام سیل خون
تشنه هنوزم به خون ریگ بیابان عشق
جورکشی بر درت ساخت مرا سربلند
اره فرق من است کنگر ایوان عشق
❈۳❈
باد که جنبید ازو سلسله زلف تو
شد دل دیوانه را سلسله جنبان عشق
چاک مکن سینه ام ترسم ازین روزنه
بر همه روشن شود آتش پنهان عشق
❈۴❈
نامه که پیچیده شد گفته جامی در او
هست پی اهل دل لقمه ای از خوان عشق
کامنت ها