جامی:چو جزو لایتجزاست آن دهان بی شک چگونه جان منش گشت جزو لاینفک
❈۱❈
چو جزو لایتجزاست آن دهان بی شک
چگونه جان منش گشت جزو لاینفک
تهی ست سبحه زاهد ز گوهر اخلاص
هزار بار من آن را شمرده ام یک یک
❈۲❈
به تیغ حادثه گردون کجا تواند کرد
نهان ز نامه عشقت حکایت ما حک
من آن نیم که شوم تارک سجود درت
گرم رسد به مثل از تو تیغ بر تارک
❈۳❈
غمت مباد ترشح کند ز سینه چاک
ز غمزه کاش به هم دوزیش به یک ناوک
دبیر صنع نوشته ست گرد عارض تو
به مشک ناب که الحسن و الملاحة لک
❈۴❈
بشوی دل ز قوانین عقل و دین جامی
که سر عشق بدینها نمی شود مدرک
کامنت ها