جامی:چه بخت بود که ناگه بر سر رسید مرا که داد مژده وصل تو هر که دید مرا
❈۱❈
چه بخت بود که ناگه بر سر رسید مرا
که داد مژده وصل تو هر که دید مرا
رمیده بود دل از هوش و صبر شکر خدا
که آن رمیده به دیدارت آرمید مرا
❈۲❈
فتاد مرده تنی بودم از جمال تو دور
به یک نفس لب تو روح دردمید مرا
کشم به دیده بسی منت از نسیم صبا
که کحل دیده ز خاک رهت کشید مرا
❈۳❈
گل مراد برآورد در ریاض امید
به دل ز هجر تو خاری که می خلید مرا
همه ولایت عشقم بود به زیر نگین
ز قطره قطره خون کز جگر چکید مرا
❈۴❈
ز عشق توبه نه مقدور من بود جامی
خدا چو بهر همین کار آفرید مرا
کامنت ها