جامی:لعل جانبخش تو لا یبخل فیما یسال چشم خون ریز تو لایسال عما یفعل
❈۱❈
لعل جانبخش تو لا یبخل فیما یسال
چشم خون ریز تو لایسال عما یفعل
بعد عمری لبت ار وعده کامی دهدم
غمزه شوخ تو گوید ز کمین لاتعجل
❈۲❈
قصد تو غایت جور است و جفا با چو منی
غیر هذا بک یا غایة قصدی اجمل
بود صد نخل هوس بیخ فرو برده به دل
صرصر عشق تو کرد آن همه را مستاصل
❈۳❈
مشرب عشق چو باشد چه غم از طعن حسود
بحر ژرف از دهن سگ نشود مستعمل
گر چه هر جا دلم آویزش و آمیزش کرد
قبله عشق همان ست که بود از اول
❈۴❈
در سخن کوش نه در زینت دیوان جامی
شعر را چون نبود آب چه سود از جدول
کامنت ها