جامی:برون آی از نقاب غنچه ای گل که از شوق جمالت سوخت بلبل
❈۱❈
برون آی از نقاب غنچه ای گل
که از شوق جمالت سوخت بلبل
چو گردد موعد دیدار نزدیک
نیاید دیگر از عاشق تحمل
❈۲❈
به گشت باغ رفتم تا برآیم
دمی چون لاله خوش با ساغر مل
مرا شوق تو گریانید چندان
که شد پر خون ز اشکم دامن گل
❈۳❈
ز بس نالیدم از فریاد مرغان
در اطراف چمن افتاد غلغل
جدا زان سرو قد و سنبل زلف
ندیدم قد سرو و زلف سنبل
❈۴❈
چو مطرب لب ببست از نظم جامی
برآمد از صراحی بانگ قلقل
کامنت ها