جامی:دوستان چند کنم ناله ز بیماری دل کس گرفتار مبادا به گرفتاری دل
❈۱❈
دوستان چند کنم ناله ز بیماری دل
کس گرفتار مبادا به گرفتاری دل
ای که بر زاری دل می کنی انکار بیا
گوش بر سینه من نه بشنو زاری دل
❈۲❈
کوی تو منزل دلهاست کسی چون گذرد
که نیاید به زمین پای ز بسیاری دل
مدت هجر ز حد می گذرد صبر کجاست
که درین واقعه صعب کند یاری دل
❈۳❈
خوانده ام قصه عشاق بسی نیست در آن
جز جفاکاری دلدار و وفاداری دل
گر به وصلت نرسم درد طلب نیز خوش است
نیست مطلوب جز اینم ز طلبکاری دل
❈۴❈
عمرها شد که دل جامی ازین غم خون است
که کند با تو دمی شرح جگرخواری دل
کامنت ها