جامی:چه گویم کز غمت چون می طپد دل چو صید غرقه در خون می طپد دل
❈۱❈
چه گویم کز غمت چون می طپد دل
چو صید غرقه در خون می طپد دل
ز روی لطف دستی بر دلم نه
ببین کز دست تو چون می طپد دل
❈۲❈
ز مرغی کافتد اندر دام صیاد
مرا در زلفت افزون می طپد دل
چو آن ماهی که بیرون افتد از آب
ز بزم وصل بیرون می طپد دل
❈۳❈
گر از یک جانب آمد عشق چون است
که لیلی را چو مجنون می طپد دل
نخستین جنبش آمد جنبش عشق
حریفان را نه اکنون می طپد دل
❈۴❈
پی تسکین جامی بوسه ای بخش
که امروزش دگرگون می طپد دل
کامنت ها