جامی:زار می نالم و کس نیست که گوید حالم پیش آن ماه که از دوری او می نالم
❈۱❈
زار می نالم و کس نیست که گوید حالم
پیش آن ماه که از دوری او می نالم
پای هر جا نهد آن سرو کنم روز به چشم
چون شود شب روم و دیده بر آنجا مالم
❈۲❈
غنچه گو ناز مکن هر دم و گل نیز که من
بلبل باغ توام وز همه فارغ بالم
هست هر برگ گلی بی تو مرا داغ دلی
وه که باغ و چمن آتشکده شد امسالم
❈۳❈
آن دو رخ در نظر از موی میان هیچ مگو
زانکه این نکته دقیق و من مسکین لالم
قرعه وصل زدم یار ز رخ پرده فکند
لله الحمد که بس خوب برآمد فالم
❈۴❈
لطف او گفت کمین بنده مایی جامی
رفت بر چرخ برین کوکبه اقبالم
کامنت ها