جامی:بگشا دری از تیغ جفا سینه ما را وز سینه برون بر غم دیرینه ما را
❈۱❈
بگشا دری از تیغ جفا سینه ما را
وز سینه برون بر غم دیرینه ما را
چون ناوک دلدوز تو راحت نرساند
هر مرهم راحت که رسد سینه ما را
❈۲❈
ماییم و دل صاف چو آیینه چه داری
محروم ز عکس رخت آیینه ما را
تو شاهی و ما عور و گداییم چه نسبت
با اطلس زربفت تو پشمینه ما را
❈۳❈
ما را اگر از کینه به پهلو ندهی راه
این بس که به دل جای دهی کینه ما را
گر جلوه کنان بگذری آدینه به مسجد
بتخانه کنی مسجد آدینه ما را
❈۴❈
جامی چه کنی گنج هنر عرض چو آن شوخ
قدری ننهد حاصل گنجینه ما را
کامنت ها