جامی:گل شد حریم کویت از اشک لاله گونم باشد هنوز تشنه خاک درت به خونم
❈۱❈
گل شد حریم کویت از اشک لاله گونم
باشد هنوز تشنه خاک درت به خونم
از بار دل تن من آمد چو کوه ور نی
در موج خیز گریه مشکل بود سکونم
❈۲❈
زد از حباب خیمه گرد من آب دیده
من با تن کم از مو آن خیمه را ستونم
چاکم چو در دل افتد سوزن چه سود و رشته
کین سوزد آن گدازد از آتش درونم
❈۳❈
گر تارهای مویم بر تن شود سلاسل
نتوان کشید بیرون از ورطه جنونم
ناصح چراغ عیشم شد کشته از دم تو
تا کی به ترک خوبان بر سر دمی فسونم
❈۴❈
می پرسیم که جامی با درد عشق چونی
من بی خودم چه دانم هم خود ببین که چونم
کامنت ها