جامی:خوش آنکه تو شب خواب کنی من بنشینم تا روز چراغی بنهم روی تو بینم
❈۱❈
خوش آنکه تو شب خواب کنی من بنشینم
تا روز چراغی بنهم روی تو بینم
باشد به کمان خانه ابروی توام چشم
چشمان تو ناکرده ز هر گوشه کمینم
❈۲❈
گاهی به تصور ز لبت بوسه ربایم
گاهی به تخیل ز خطت غالیه چینم
پوییدن راه تو به سر گر دهدم دست
از شادی آن پای نیاید به زمینم
❈۳❈
با باد صبا بعد سجودت نکنم روی
ترسم که برد خاک درت را ز جبینم
خواهم من دلداده خود از مهر تو جان داد
هر دم چه کشی خنجر بی داد به کینم
❈۴❈
جامی مخور اندوه که جز مهر بتان نیست
دین تو که من از دو جهان شاد بدینم
کامنت ها