جامی:بیا که وصل تو را از خدای می خواهم بیا که گوش بر آواز و چشم بر راهم
❈۱❈
بیا که وصل تو را از خدای می خواهم
بیا که گوش بر آواز و چشم بر راهم
به مهر روی تو با دیده ستاره فشان
نشسته شب همه شب در نظاره ما هم
❈۲❈
خوش آنکه من به فراقت نهاده باشم دل
نوید دولت وصلت دهند ناگاهم
گذشت عمر و نیامد به چنگم آن سر زلف
ببین درازی امید و عمر کوتاهم
❈۳❈
اگر نه خانه کنم همچو کوهکن در سنگ
به بام و در فتد آتش ز شعله آهم
غلام پیر مغانم که فیض عامش ساخت
به یک دو جام ز انجام کارآگاهم
❈۴❈
مگو به عشوه کزین خاک در برو جامی
که من سگان تو را کمترین هواخواهم
کامنت ها