جامی:مانده ام از یار دور و زنده ام زین گنه تا زنده ام شرمنده ام
❈۱❈
مانده ام از یار دور و زنده ام
زین گنه تا زنده ام شرمنده ام
برنیارم کند ازان لب بوسه ای
گر چه عمری در طلب جان کنده ام
❈۲❈
برده ام لاغر تنی پیش رقیب
استخوانی پیش سگ افکنده ام
بندگان داری سگان هم نیز و من
بندگان را سگ سگان را بنده ام
❈۳❈
تا چشیدم لذت غم های تو
آید از شادی عالم خنده ام
ز اطلسی شاهی اگر عورم چه عار
خلعت من بس لباس ژنده ام
❈۴❈
گفته جامی نمی ارزد به هیچ
هر چه می گویی بدان ارزنده ام
کامنت ها