جامی:در هر گذر که بی گه و گاهی نشسته ام بهر رسیدن چو تو ماهی نشسته ام
❈۱❈
در هر گذر که بی گه و گاهی نشسته ام
بهر رسیدن چو تو ماهی نشسته ام
گویند یک نگاه ز دور از توام بس است
من هم در آرزوی نگاهی نشسته ام
❈۲❈
هرگز چو پیش روی تو راهم نمی دهند
بی راه و روی بر سر راهی نشسته ام
پیش درت به خاک مذلت فتاده ام
گویی به صدر مسند جامی نشسته ام
❈۳❈
دور از تو زیستن گنه آمد مرا مران
کاین جا برای عذر گناهی نشسته ام
چون نیست محرمی که زنم پیش او دمی
دمساز اشک و همدم آهی نشسته ام
❈۴❈
جامی صفت گرفته به کف عرض حال خویش
در شاهراه موکب شاهی نشسته ام
کامنت ها