جامی:خیالی بود یارب دوش یا در خواب میدیدم که رویش در نظر بر کف شراب ناب میدیدم
❈۱❈
خیالی بود یارب دوش یا در خواب میدیدم
که رویش در نظر بر کف شراب ناب میدیدم
به اکسیر سعادت یافتم آخر بحمدالله
وصالش را که همچون کیمیا نایاب میدیدم
❈۲❈
چه حاجت بود شمع افروختن در بزم او یارب
چو از عکس رخش عالم همه مهتاب میدیدم
به داغ نامرادی جان و دل میسوخت دشمن را
چو خود را بر مراد خاطر احباب میدیدم
❈۳❈
بسی بر خاک سودم پیش پای ساقی از مستی
سری کش سجدهگه در گوشهٔ محراب میدیدم
به آب زندگی پی برد زاقبال وصال او
دلی کز آتش مهجوریش در تاب میدیدم
❈۴❈
جهانی جان همیدادند بهر جرعهای اما
ز جامش جامی لبتشنه را سیراب میدیدم
کامنت ها