جامی:چو می دور ازان لعل میگون خورم حریفان می لعل و من خون خورم
❈۱❈
چو می دور ازان لعل میگون خورم
حریفان می لعل و من خون خورم
شدم ناتوان از غمش وین زمان
خورم غم که دیگر غمش چون خورم
❈۲❈
مده عشوه گو کز غمش بی خودم
من از باده مستم چه افیون خورم
حریفان کم می گرفتند و من
به یاد لبش هر دم افزون خورم
❈۳❈
چه من سرخوش از جام عشقم چرا
می عشرت از خم گردون خورم
اگر مست لیلی شوم دور نیست
چو من باده از جام مجنون خورم
❈۴❈
گل آمد به کف جام جامی چه عیب
که در پای گل جام گلگون خورم
کامنت ها