جامی:در دور لبت بی می و پیمانه نباشم وز شوق تو بی نعره مستانه نباشم
❈۱❈
در دور لبت بی می و پیمانه نباشم
وز شوق تو بی نعره مستانه نباشم
در خیل بتان چون تو پریچهره نگاری
خود گوی که چون عاشق و دیوانه نباشم
❈۲❈
هر جا چو تو شمعی شود افروخته حاشا
کانجا من دلسوخته پروانه نباشم
گر دامنم امید قدوم تو نگیرد
یک لحظه درین گوشه کاشانه نباشم
❈۳❈
تشریف نیاری سوی من جز پس عمری
وان هم بود آن روز که در خانه نباشم
گنجی تو و عالم همه ویرانه این گنج
جز در طلب گنج به ویرانه نباشم
❈۴❈
جامی اگر آن دانه خالم نزند راه
دست تهی از سبحه صد دانه نباشم
کامنت ها