جامی:کی بود کی که ازین سوز درون باز رهم یا ازین درد و غم روز فزون باز رهم
❈۱❈
کی بود کی که ازین سوز درون باز رهم
یا ازین درد و غم روز فزون باز رهم
چند طعن خرد ای عشق خدا را مددی
شاید از درد سر او به جنون باز رهم
❈۲❈
فکر زلفش به فسانه نرود از سر من
این نه ماری ست که از وی به فسون باز رهم
این همه عشوه و دستان که تو را می بینم
چه کنم یارب و از دست تو چون باز رهم
❈۳❈
باش دمساز من دلشده ای بخت بلند
تا ز ناسازی این بخت نگون باز رهم
بر دل من بنه ای مرهم دلها دستی
تا ز درد دل بی صبر و سکون باز رهم
❈۴❈
جامیا جرعه ای از جام فنا می خواهم
تا بدان شربت ازین خوردن خون باز رهم
کامنت ها