جامی:همچو نقطه خال آن شیرین دهن زیر لب افتاده بالای ذقن
❈۱❈
همچو نقطه خال آن شیرین دهن
زیر لب افتاده بالای ذقن
می کنم زان خال لب هر لحظه یاد
می نهم داغی به جان خویشتن
❈۲❈
حرص دانه رفت از مور و نرفت
شوق خال او هنوز از جان من
گم شد اندر پیرهن لاغر تنم
رشته ای کم باش گو از پیرهن
❈۳❈
آه عاشق گر نبودی خانه سوز
جا کجا در سنگ کردی کوهکن
سوخت جانم ز آتش آه ای سرشک
زودتر آبی بر این آتش بزن
❈۴❈
جامی آن خال سیه خوش دانه ای ست
تخم مهرش در زمین دل فکن
کامنت ها