جامی:بیا ای ساقی مهوش بده جام می رخشان به روی شاه ابوالقاسم معزالدوله بابرخان
❈۱❈
بیا ای ساقی مهوش بده جام می رخشان
به روی شاه ابوالقاسم معزالدوله بابرخان
شهنشاه فلک مسند که زد از دولت سرمد
قدم بر تارک فرقد علم بر طارم کیوان
❈۲❈
رخش آیینه دلها لبش حلال مشکلها
کفش دریا و ساحلها ز موجش قلزم احسان
ز باغ جاه او برگی ست این زنگارگون گلشن
ز قصر قدر او خشتی ست این فیروزه رنگ ایوان
❈۳❈
چو دارد خلق درویشانه با آیین سلطانی
گدای حضرت اویند اگر درویش اگر سلطان
تمنای کمال مدحتش کردم خرد گفتا
منه پای امل زین بیش بیرون از حد امکان
❈۴❈
ز نظم دلکش جامی سرود بزم او بادا
نوای عشرت باقی نوید عیش جاویدان
کامنت ها