جامی:چند از دگران وصف جمال تو شنیدن خوش آنکه میسر شودم روی تو دیدن
❈۱❈
چند از دگران وصف جمال تو شنیدن
خوش آنکه میسر شودم روی تو دیدن
ترسم رود از دست اگر روی تو بینم
زینسان که شوم مست ز نام تو شنیدن
❈۲❈
از اشک خود آموختم ای مردم دیده
آغشته به خون پیش تو هر لحظه دویدن
کبک ار چه به رفتار بسی تیز نهد پای
دستش ندهد با تو درین شیوه رسیدن
❈۳❈
ما را نبود تحفه به جز ناله و آهی
وان هم نتوان پیش تو گستاخ کشیدن
از خون دلم بس که رود تف سوی بالا
خونابه دل خواهدم از بام چکیدن
❈۴❈
جامی که بود تا گلی از باغ تو چیند
ای کاش تواند خسی از راه تو چیدن
کامنت ها