جامی:بودم آن روز درین میکده از دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان
❈۱❈
بودم آن روز درین میکده از دردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان
از خرابات نشینان چه نشان می طلبی
بی نشان ناشده زیشان نتوان یافت نشان
❈۲❈
هر یک از ماهوشان مظهر شان دگرند
شان آن شاهد جان جلوه گری از همه شان
جان فدایش که به دلجویی ما دلشدگان
می رود کوی به کو دامن اجلال کشان
❈۳❈
در ره میکده آن به که شوی ای دل خاک
شاید آن مست بدین سو گذرد جرعه فشان
نکته عشق به تقلید مگو ای واعظ
پیش ازین باده بچش چاشنیی پس بچشان
❈۴❈
جامی این خرقه پرهیز بینداز که یار
همدم بی سر و پایان شود و رندوشان
کامنت ها