جامی:ای با لب تو طوطی شیرین زبان زبون کردی عنان ز پنجه سیمینبران برون
❈۱❈
ای با لب تو طوطی شیرین زبان زبون
کردی عنان ز پنجه سیمینبران برون
با حسن التفات تو معتاد گشته ام
بر ما مکن عبور تغافل کنان کنون
❈۲❈
گر بشکنی به سنگ ستم حقه دلم
جز گوهر نیاز نیابی در آن درون
لب تشنه می روم ز غمت گر چه می رود
بر رویم از دو دیده پرخون عیان عیون
❈۳❈
خواهی دلا بپای کنی خیمه مراد
زان مو طلب طناب وز آن قد ستان ستون
در ملک عشق منصب عالی و دون بسیست
نیکان نموده میل به عالی بدان به دون
❈۴❈
جامی علم به عالم دیوانگی فراخت
چون ساخت عشق رایت فرزانگان نگون
کامنت ها