جامی:بنمای رخ که مطلع صبح صفاست این آیینه جمال نمای خداست این
❈۱❈
بنمای رخ که مطلع صبح صفاست این
آیینه جمال نمای خداست این
کردم بسی طفیل سگان بر در تو جای
هرگز نگفتیم چه کس است از کجاست این
❈۲❈
بر سینه می زدم ز غمت سنگ هر که دید
گفتا به عشق سنگ دلی مبتلاست این
هرگز نکردی از لب خود کام من روا
ای بی وفا به شرع وفا کی رواست این
❈۳❈
زلف دوتاست پیش رخم گفته ای نقاب
زلف دو تا مگوی که دام بلاست این
بیگانه وار می گذری بر گدای خویش
آخر نه با سگان درت آشناست این
❈۴❈
می زد رقیب طعنه جامی سگ تو گفت
هیچش مگو که همدم دیرین ماست این
کامنت ها