جامی:من و فکر تو چه بینم به جمال دگران هم خیال تو مرا به که وصال دگران
❈۱❈
من و فکر تو چه بینم به جمال دگران
هم خیال تو مرا به که وصال دگران
غیرتم بر تو چنان است که گر دست دهد
نگذارم که درآیی به خیال دگران
❈۲❈
به محالات رقیبان چه نهی سمع قبول
حال ما گوش کنی به که محال دگران
روز و شب تشنه جگر خاک درت بوسه زنم
من که لب تر نکنم ز آب زلال دگران
❈۳❈
هر چه جز دوست برون می کنم از خلوت دل
کی بود در حرم شاه مجال دگران
می برد نامه او هدهد و ما دور دریغ
که پریدن نتوانیم به بال دگران
❈۴❈
حال جامی ز غمت زار و تو از سنگدلی
می گشایی نظر لطف به حال دگران
کامنت ها