جامی:یافتن پیش تو راهی نتوان سویت از دور نگاهی نتوان
❈۱❈
یافتن پیش تو راهی نتوان
سویت از دور نگاهی نتوان
آه کز آتش تو سوخت دلم
وز دل سوخته آهی نتوان
❈۲❈
غم دل را مکن از چهره قیاس
کوه را وزن به کاهی نتوان
با تو از سرو چمن چون گویم
نسبت گل به گیاهی نتوان
❈۳❈
دیدن روی تو گه گه چه خوش است
ناخوش آن ست که گاهی نتوان
ناله ام جز به سر کوی تو نیست
داد جز بر در شاهی نتوان
❈۴❈
دوش جامی به خیال رخ تو
گفت شعری که به ماهی نتوان
کامنت ها