جامی:ای فلک تا کی دل و جان خرابی سوختن ذره ای را در فراق آفتابی سوختن
❈۱❈
ای فلک تا کی دل و جان خرابی سوختن
ذره ای را در فراق آفتابی سوختن
گر شود خورشید رویت را همه عالم حجاب
از دل گرمم به هر آهی حجابی سوختن
❈۲❈
صد سلامت بیش گفتم یکره آن لب رنجه کن
چندم آخر در تمنای جوابی سوختن
عشرتی باشد به بزم شمع رخساری چو تو
گه به نازی مردن و گاه از عتابی سوختن
❈۳❈
دل به خورشید جهان تابی گرو کن تا به کی
همچو پروانه ز شمع خانه تابی سوختن
از جنون عشقت آمد شیوه ارباب علم
دفتری بر باد دادن یا کتابی سوختن
❈۴❈
سوخت جامی را دل و رحمی نکرد آن مست ناز
مست را آخر چه باک است از کبابی سوختن
کامنت ها