جامی:برون ران ای سوار شوخ و قلب صد سپه بشکن برافکن برقع از رخسار و قدر مهر و مه بشکن
❈۱❈
برون ران ای سوار شوخ و قلب صد سپه بشکن
برافکن برقع از رخسار و قدر مهر و مه بشکن
گرفتی کشور جانها به سلطانی علم برکش
تو را شد لشکر دلها سپاه پادشه بشکن
❈۲❈
گشاد کار ما خواهی لب شکرفشان بگشا
شکست حال ما جویی سر زلف سیه بشکن
به حسن خویش نازد مهر از بهر خدای ای مه
مپوش آن عارض و بازار او هر چاشتگه بشکن
❈۳❈
مرا آن شکل قلاشانه کشت آوه نمی دانم
که فرمودش که دامن بر زن و طرف کله بشکن
سرم خود را برابر داشت با گوی تو تا دانی
بزن چوگان و چون گویش جزای این گنه بشکن
❈۴❈
ز جام لعل او جامی ازین پس بازگو رمزی
اساس زهد شیخ و عهد پیر خانقه بشکن
کامنت ها