جامی:بدا برق بطحاء و الدمع ساکب زهی عشق مستولی و شوق غالب
❈۱❈
بدا برق بطحاء و الدمع ساکب
زهی عشق مستولی و شوق غالب
خوش آن برق رخشان که از کوی جانان
درخشد چو بر آسمان نجم ثاقب
❈۲❈
نگاری که روبند حوران جنت
غبار دیارش به مسکین ذوایب
دلم سوخت از شوق او گر چه دایم
خیال رخش هست با جان مصاحب
❈۳❈
ایا حادی العیس بالله شمر
لقطع الفیافی و طی السباسب
ازان منزل خوش وزان ربع دلکش
کزو نیست یکدم دل خسته غایب
❈۴❈
مکن حسبة الله ار می توانی
ازین بیش صرف زمام نجایب
سلام من الله مولی العوارف
سلام من الله معطی المواهب
❈۵❈
علی روضة حل فیها حبیب
رفیع المعارج سنی المراتب
ملیحی که جمع است در بزم وصلش
فنون مقاصد صنوب مآرب
❈۶❈
فصیحی که درج است در درج لعلش
رموز نوادر نکات غرایب
به اقبال درد و غمش رست جامی
ز میل مرادات و نیل مطالب
کامنت ها