جامی:ز هر سو بدانند و رویت نکو حماک الله ای دوست من کل سو
❈۱❈
ز هر سو بدانند و رویت نکو
حماک الله ای دوست من کل سو
به خون جگر می کنم چهره تر
همین است پیش توام آبرو
❈۲❈
رسان تیزتر آبی از تیغ خویش
که شد خشکم از آتش دل گلو
اگر کوزه می شکستم چه شد
به جرمانه گیرم به گردن سبو
❈۳❈
بگو عاشقم بر فلان گفته ای
ز من این چه لایق بود خود بگو
منم آن گدا بر در میکده
که سازم پر از شی ء لله کدو
❈۴❈
به هر جا مهی چون تو منزل نساخت
دل جامی آنجا نیامد فرو
کامنت ها