جامی:گاه در دل ساز و گه در دیده جا هر دو جای توست ای بدرالدجی
❈۱❈
گاه در دل ساز و گه در دیده جا
هر دو جای توست ای بدرالدجی
طوبی آمد قد تو وقت خرام
گر خرامد سوی ما طوبی لنا
❈۲❈
تا به هر چشمی ز راهت سرمه برد
چشم من دارد غباری از صبا
می نگویم بنده خویشم شمار
نیست حکمی بنده را بر پادشا
❈۳❈
خواهم از دل برکشم پیکان تو
لیکن از دل برنمی آید مرا
پرده بگشا چون نمودی آن دو زلف
تا رخت بینیم بعد از عمرها
❈۴❈
گر سر جامی جدا سازی به تیغ
به که سازی زآستان خود جدا
کامنت ها