جامی:دلا کام از لبش با چشم تر جو والا لم تجد ما کنت ترجو
❈۱❈
دلا کام از لبش با چشم تر جو
والا لم تجد ما کنت ترجو
پر است این چشم تر زان عارض و لب
کسی کم دیده زین پر آبتر جو
❈۲❈
کشد یکبارگی پیش توام دل
اگر بنماییم یک بار گیسو
تو را موی از درازی تا میان است
خدا را این میان توست یا مو
❈۳❈
تو را بس نیست در زلف آن همه چین
که چینی دیگر افکندی در ابرو
خط است آن یا فشاندی جعد مشکین
نشست از مشک گردی گرد آن رو
❈۴❈
مگو جامی برو مهر بتان ورز
من این دانم مرا چیزی دگر گو
کامنت ها