جامی:آن ترک نیم مست که جان شد خراب او صد بار سوختیم ز ناز و عتاب او
❈۱❈
آن ترک نیم مست که جان شد خراب او
صد بار سوختیم ز ناز و عتاب او
بر طرف بام اگر مه شبگرد بیندش
شرمنده گردد از رخ چون آفتاب او
❈۲❈
من کیستم که بوسه زنم پای دوست کاش
یابم همین مجال که بوسم رکاب او
در روی او شهود جمال ازان توان
گر در میان حجاب نگردد نقاب او
❈۳❈
چون درفشان شود لب او چون صدف شوم
سر تا به پای گوش ز ذوق خطاب او
بودن به کوی او نتوانم شب فراق
ترسم فغان من برد از دیده خواب او
❈۴❈
گاه سوال بوسه به جامی نگفت هیچ
یعنی که نیست غیر خموشی جواب او
کامنت ها