جامی:می رود عمر گرانمایه و ما غافل ازو وه که جز محنت و اندوه نشد حاصل ازو
❈۱❈
می رود عمر گرانمایه و ما غافل ازو
وه که جز محنت و اندوه نشد حاصل ازو
دلخوشی چند که ما همسفر آن ماهیم
چون شود دوری ما بیش به هر منزل ازو
❈۲❈
ساخت بی طلعت خود روز و شب ما ماهی
آن که برج مه و خورشید بود محمل ازو
قامتش طوبی و لب کوثر و رخ طلعت حور
کی بود روضه فردوس شده محفل ازو
❈۳❈
خیز تا دامن آن تازه گل آریم به کف
چند چون لاله نشینیم به داغ دل ازو
شد برون سیل سرشک از حد و نزدیک رسید
که پذیرد خلل این صورت آب و گل ازو
❈۴❈
جامی از زهد و ورع مشکل عشقش نگشود
جام می گیر مگر حل شود این مشکل ازو
کامنت ها