جامی:آن دو رخ را که نبینیم مگر ماه به ماه به جمال تو که هستیم به جان نیکو خواه
❈۱❈
آن دو رخ را که نبینیم مگر ماه به ماه
به جمال تو که هستیم به جان نیکو خواه
گر کشی از پی نخجیر گه صید کمان
برکشد آهوی مسکین ز دل سوخته آه
❈۲❈
جمله خوبان به رخت خط غلامی دادند
هست آن خال سیه نیز بر این جمله گواه
بر ندارم ز رهت روی اگر سر برود
چه کنم کز ازل اینگونه شدم روی به راه
❈۳❈
خواهد از غصه رقیب تو که ریزد خونم
ناگه ار جانب تیغ تو کنم تیز نگاه
در اشک و رخ زردم بنگر کز گردون
حاصل خرمن من نیست جز این دانه و کاه
❈۴❈
جامی از هجر رخت گه تب و گه آه کشد
نیست کس را به جهان حال بدین گونه تباه
کامنت ها