جامی:زهی رویت ز هر رویی نموده به جز روی تو خود رویی نبوده
❈۱❈
زهی رویت ز هر رویی نموده
به جز روی تو خود رویی نبوده
نموده روی خویش از حسن خوبان
دل عشاق بی سامان ربوده
❈۲❈
فروغ روی تو عالم بگیرد
ز زلفت گر شود تاری گشوده
نداند سر عشقت کس به از تو
که هم خود گفته ای هم خود شنوده
❈۳❈
اگر ماند همه اعیان عالم
به خلوتخانه وحدت غنوده
وگر نقش همه ذرات عالم
شود ز آیینه هستی نموده
❈۴❈
نگردد قدس ذات لایزالت
ازان یک کاسته زین یک فزوده
ثنای ذات تو جامی چه داند
چه گوید ناستوده از ستوده
کامنت ها