جامی:میفکن به روز دگر قتل بنده که روز دگر را که مرده که زنده
❈۱❈
میفکن به روز دگر قتل بنده
که روز دگر را که مرده که زنده
بود حق بنده ز تیغ تو زخمی
خدا را مکن ظلم در حق بنده
❈۲❈
نبودم پسندیده صحبت تو
به دیداری از دور کردم بسنده
ز چاک گریبان تن نازک تو
مرا چاک در دامن جان فکنده
❈۳❈
دل سخت چون سنگ شیرین چه آگه
ز جانی که فرهاد در کوه کنده
من ابر بهارم تو گلبرگ خندان
مرا کار گریه تو را خوی خنده
❈۴❈
چه دوزی به هم دلق صد پاره جامی
نیابی دل زنده از دلق ژنده
کامنت ها