جامی:خوشا می از کف آن ماه چارده ساله که بهر نقل دهد بوسه ای ز دنباله
❈۱❈
خوشا می از کف آن ماه چارده ساله
که بهر نقل دهد بوسه ای ز دنباله
رسیده غره شوال و ماه روزه گذشت
بیار می که همین بود توبه را حاله
❈۲❈
پیاله گیر و ز آلایش گناه مترس
که برد طاعت یک ماهه جرم یکساله
مراست آتش تب در جگر نمی دانم
تو را به گرد لب از بهر چیست تبخاله
❈۳❈
به هوش باش که راه بسی مجرد زد
عروس دهر که مکاره ای ست محتاله
به لاف ناخلفان زمانه غره مشو
مرو چو سامری از ره به بانگ گوساله
❈۴❈
چو دل به عشوه شاهد کشد تو را جامی
مکش ملال ز غنج و دلال دلاله
کامنت ها