جامی:منم امروز و اشک دانه دانه که رفت از چشمم آن در یگانه
❈۱❈
منم امروز و اشک دانه دانه
که رفت از چشمم آن در یگانه
نجوید دل به جز آن عارض و خال
ندارد چاره مرغ از آب و دانه
❈۲❈
ز بس افسانه عشق تو خواندم
میان عاشقان گشتم فسانه
سرود عشق هم با عاشقان گوی
چه داند زاهد خشک این ترانه
❈۳❈
اگر چه سرو را بالا بلند است
نماید پیش قد او میانه
مگو آن شوخ را طفل است و نادان
که داند بهر بوسی صد بهانه
❈۴❈
حدیث بوسه تا کی جامی این بس
که می بوسی به خدمت آستانه
کامنت ها